درباره نقاشی متافيزيكی و آثار جرجو دكیريكو
ترکیبی از فضای متروك و تلنبار سنگینی از اشیاء گردآوری شده، با جنب و جوشی مستور در پس ظاهری آرام، یك ژرف نمایی كه هم نادرست است و هم به شدت آشنا، هم واضح است و هم گیج كننده و پرسش برانگیز. اینها آدمی را همچنان در حیرت باقی مینهند. سوفیچی منتقد ایتالیایی این گونه نقاشی را «زبان رویاها» تعریف میكند و آپولینر نام متافیزیك را برای آن برگزید.
نقاشان متافیزیكی براین باورند كه خرد آدمی اشیاء روزمره را برحسب سودمندیشان میسنجد، اما چیزهای متروك زندگانی پر از رمزی ـ خارج از حیطهی ارزیابیهای منطقی ـ دارند. دكیریكو میگوید: «چیزی كه منطق فعالیتهای عادی و زندگی معمول ما را میسازد، زنجیرهای بیانتها از خاطرههای ما درباره وابستگیهامان با اشیاء است». او میپرسد: چه میشد اگر انسان حیطة این منطق ناشی از ملاحظات روانشناختی و سودمندی را برای یكبار ترك میگفت؟ مردی ممكن است در اتاقی با یك قفس پرنده، كتابها و غیره نشسته باشد و همه چیز عادی به نظر آید، چرا كه همه چیز منطقاً به واسطهی زنجیرهی خاطرههای ما به حساب آمده است. «اما تصور كنید كه یك حلقه از زنجیرهی مزبور به علتی ناروشن و مستقل از ارادهی ما، برای لحظهای پاره شود. چه كسی میتواند بگوید كه این مرد، این قفس پرنده و این كتابها چگونه به نظر میآیند؟ هراس و حیرت ... با اینحال خود صحنه بدون تغییر میماند و فقط من آن را از زاویهای متفاوت میبینیم. و اینجا ما به جنبهی متافیزیكی اشیاء رسیدهایم.» شفافیت سنگین تكنیك در این گونه از نقاشی كه در خدمت فضاسازیهای خوف انگیز قرار میگیرند، گویی رخدادهای نامعلومی را انتظار میكشند و تداعی كنندهی خوابهای پریشان و خیال بافیهایی اند كه در حالت نیمه آگاهی میان خواب و بیداری به آدمی دست میدهند. ممكن است این نقاشیها را مالیخولیایی دلپذیر و یا تصاویری یكسر خوفناك بنامیم، ولی در هر دو صورت احساس ما، نه از شكلهای غول آسا یا كنشهای خشن، بلكه از كشف آفرینشگرانهای مایه میگیرد» كه از فضای سراسر رمزآلود و تاحدی بوسیلهی كنار هم نهادن اشیاء ناهمخوان در تابلو به دست میآوریم.
نقاشی راز پردازانه یا متافیزیكی در سال 1917، پس از دیدار جرجو دكیریكو ( Giorgio de Chirico ) و كارلو كارا (نقاش فوتوریست) در یك صومعهی شهر فرارا ـ كه به بیمارستان نظامی زمان جنگ بدل شده بود و برادر دكیریكو «آلبرتو ساوینیو» نیز در آن مداوا میشد ـ پدیدار گشت و تا چندی پس از جنگ جهانی اول(حدوداً تا سال 1920) ادامه یافت. دكیریكو و كارا اشیایی را انتخاب میكردند كه فی نفسه غیر عادی بودند و روابط گیج كنندهای میان آنها برقرار میساختند. با این همه فقدان حركت و خاموشی سبك، تماشاگر را از جلوهی حزن انگیزش شگفت زده میساخت.
نقاشیهای دكیریكو در گذشته به سر میبَرَد و ما آنها را همچون خاطرات حزن انگیزی دریافت میكنیم. البته جرجو دكیریكو از سال 1912 راه را برای آن هموار كرده بود. دكیریكو در دهم جولای 1888 در شهر وُلو یونان از پدر و مادری ایتالیایی به دنیا آمد. پدرش یك مهندس و مادرش نجیب زاده بود. او نخستین درسهای نقاشی را با نقاش معروف یونانی «ما ورودیس» آغاز كرد. پس از مرگ پدرش و نقل مكان خانواده به آلمان تحصیلات خود را در آكادمی مونیخ پیگیری كرد و با ادبیات و فرهنگ و فلسفه آلمانی (به ویژه نیچه) آشنا شد و هنر آرنولد بوكلین را نیز مطالعه كرد. در 1919 اولین نمایشگاه انفرادی خود را در گالری نقاشی Anton Giolio Bragaglia برگزار كرد و نمایشگاههای زیادی نیز به ویژه در فرانسه برپاداشت و با آثار خویش تأثیر زیادی بر نقاشان گوناگون گذاشت كه از آن جمله میتوان به ماكس ارنست ـ كه در آثار خود دو عنصر را با هم تلفیق كرد: «جهان رویایی دكیریكو و كلاژ» ـ پل نش، جورجو موراندی و هنرمندان سورئالیست (به ویژه دالی)، اسكار شله مراشاره كرد، ولی خود از تأثیر كوبیسم و فوتوریسم بركنار ماند. او در سال 1925 رقاصی روسی را به عنوان همسر اول خود برگزید و در مرحلهای از زندگی به طراحی صحنهی تئاتر و رقص باله و همچنین نوشتن شعر و داستان روی آورد. در اواخر عمر نیز از نقاشی رازپردازانهای خویش دوری جست و به نوعی كلاسیسیم روی آورد، به طوری كه آندره برتون در مورد او گفت: «دِكیریكو راه راستین خود را گم كرد».
شیوهی نقاشی او طرز نگرشی جدید به اشیاء بود «به نظر ایشان در سكون یك شیء بیجان چیزی اضطراب انگیز وجود داشت كه بر عواطف آدمی سخت اثر میگذارد. هر شیء قدیم و متروك آن گاه كه نگاهی بر آن میافتاد، زبان میگشود و كیفیت تغزلی و جادوییش را به گوش شنوا میرسانید. اگر شیء نادیده انگاشته شده از این دست به اجبار تنها میشد، یعنی حمایت و حفاظت محیطش را از دست میداد و یا حتی به طرزی ریشخند آمیز در جوار اشیایی كاملاً غیر مرتبط قرار میگرفت، حقانیتش را در زمینهای دیگر اثبات میكرد و خود را در حالتی درك ناشدنی، غریب و رازگونه مینمود. » در حقیقت دِكیریكو به نگرش خود نسبت به جهان بیانی دیداری میداد: «هر اشیاء دو وجه دارند: وجه رایج كه تقریباً همیشه آن را میبینیم و مردم عادی میبینند و وجه شبح گونه و متافیزیكی كه تنها افراد نادری در لحظات نابی از بصیرت و در خلسهای معنوی و متافیزیكی میتواند ببینند. یك اثر هنری باید بیانگر چیزی باشد كه در ورای ظاهر آن چیز نهفته است. اشیاء و پیكرههایی نیز كه در اثر هنری ظهور مییابند باید به نوبه خود و در قالبی شاعرانه از چیزی برایمان سخن بگویند كه بسیار از آنها دور است و به واسطه اشكال مادیشان از دید ما پنهان شدهاند. مثلاً سگی كه كور به نقاشی كرده است، نه تنها یك سگ، كه گویی حكایت یك شكار رویایی و شاعرانه است.» مانند بسیاری از مكتب های نقاشی، كنشهای بیرونی و به ویژه جنگ و التهابهای ناشی از آن در شكل گیری نقاشی متافیزیكی تأثیر داشت و البته تأثیر جوشهر فرارا ـ به گفتهی دكیریكو: «این متافیزیكی ترین شهرها» ـ را نباید نادیده انگاشت. شهری با میدانهای وسیع و متروك كه زیر سایههای بلندِ مجسمههای یادبود خفتهاند تقارن جادویی نقشه عمومی شهر؛ بناهای غم انگیزش كه با نقاشیهای سدهی پانزدهم تزئین شدهاند؛ همه اینها میتوانست برای غرق شدن در جادوی اشیاء انگیزهای باشد. دِكیریكو بر این باور بود كه یك اثر هنری برای رسیدن به جاودانگی حقیقی باید از تمام قیود انسانی رهایی یابد.
منطق و عقل متعارف تنها در روند كار اختلال به وجود میآورند اما زمانی كه این حصارها شكسته شوند اثر هنری پای به عرصهی رویاها و تصورات كودكی میگذارد. حرفهای عمیق را هنرمند باید از پنهان ترین اعماق وجودش بیرون كشد. تنها در آن جاست كه زمزمهی جویبار صدای پرندگان و یا خش خش برگها نمیتوانند مخل تمركز او شوند. «مهمترین چیز آن است كه هنر را از هر آنچه كه تا امروز مادهی شناخته شده محسوب میشده برهانیم همهی موضوعات آشنا همهی عقاید سنتی تمام عناصر عامه پسند باید بیدرنگ فراموش شوند از آن هم مهمتر اینكه باید به خودمان قویاً ایمان بیاوریم: ضرورت ایجاب میكند الهامی كه ما دریافت میكنیم ، الهام یا تصور تصویری كه در بردارندهی چیز خاصی است و البته ممكن است به خودی خود معنایی نداشته و یا مضمونی برای طرح نداشته باشد و در یك كلام به لحاظ منطقی مطلقاً «هیچ معنایی» را نرساند ؛ تكرار میكنم ، ضرورت ایجاب میكند كه چنان الهام یا تصوری باید در وجود ما آنچنان با قدرت سخن بگوید چنان رنج یا سرمستی را برانگیزد كه ناگزیر از نقاشی شویم. به عبارت دیگر آن چنان هوسی در ما انگیزد، بسیار قویتر از استیصال حاصل از گرسنگی كه انسان را بر آن میدارد تا تكهای نان را همچون درندهای وحشی بدرد»
اندیشههای دِكیریكو كه ریشه در ژرفای وجود آدمی داشت هیچ گاه به صورت یك سبك مورد پذیرش واقع نشد و مفهوم رازآمیز آثارش كمتر مورد كنكاش قرار گرفت ولی افكار و احساساتش تأثیری بزرگ بر روند شكل گیری جریان نوین نقاشی داشت. جرجو دِكیریكو چند ماه پس از نودمین سالگرد تولدش در بیستم نوامبر 1978 دار فانی را وداع گفت. آثار او در كلیسای تاریخی خیابان فرانسیس در رم حفظ میشود.«من یك روز تابستانی درخشان را در ورسای به خاطر میآورم. سكوت و آرامش حكومت مطلق داشت همه چیز با چشمانی رازآلود و پرسش گر به من خیره شده بود. در یك لحظه دریافتم كه تمام زوایای قصر تمام ستونها و تمام پنجرهها روحی واحد را تسخیر كردهاند: وجودی رخنه ناپذیر ... در آن لحظه از رمز و رازی كه بشر را وادار به آفرینش اشكال غریب و ویژه میكند آگاه شدم و آفرینش خارقالعاده تر از آفریننده حضور یافت.»
از منابع زیر نیز بهره گرفته شد:
۱- لینتن ، نوربرت ـ هنر مدرن ،ترجمه علی رامین ـ نشر نی ، چاپ دوم ، ۱۳۸۳
۲- مارکوتریوز ، گلدواتر ، رابرت ـ هنرمندان درباره هنر ، ترجمه سیما ذوالفقاری ـ نشر ساقی ، ۱۳۸۰
۳- پاکباز ، روئین ـ در جستجوی زبان نو
۴- catalogue "Omaggio De Chirico" published by the Fondazione Art Mus
- ابزار شناسی تعداد مطلب: 11
- طراحی تعداد مطلب: 12
- نقاشی تعداد مطلب: 13
- نقد و نوشته تعداد مطلب: 10
- معرفی کتاب تعداد مطلب: 9
- رنگ شناسی تعداد مطلب: 10
آخرین نظرات:
محسندوشنبه, 6 دی 1400
باید بگم بسیار لذت بردم از دقت در ترجمه و نگارش متن . زنده باشین و بدرخشید .
فرشته عسگری چهارشنبه, 6 مرداد 1400
آرامدوشنبه, 26 آبان 1399
Mohsen Irani به آرام
pkیکشنبه, 9 شهریور 1399
Mohsen Irani به pk
غزل جمعه, 10 مرداد 1399
Mohsen Irani به غزل
حسین طالبیسه شنبه, 20 اسفند 1398
کامل ودرست وقابل لمس برای من بود .
من خودیک نقاش متافیزیک هستم وسورئالیسم وبه خوبی دریافتم که ایشان چه تصاویری در ورای اشیاء وطبیعت پیش رو دارند . بسیاری ازباورهای من درذهنم
قوتی دوباره گرفت . درسال1353این حسناخودآگاهی درمن قوت گرفت وآثاری راخلق کردم که دیگران سورئال نامیدند
سالها بعدبه طبیعت روی اوردم وخواستم
رئال باشم مثل همه هنرمندان نقاش دیگر ، ولی موفق نبودم . به امپرسیون واکسپرسیون وآبستره ودرنهایت وهم اکنون
به متافزیک روی آورده ام وآثاری دارم . من نقاشی تجربی هستم وتادیپلم درس خوانده ام وتجربیات امروزه ام رامرحون مطالعات وسیعم هستم . پاینده باشید
Mohsen Irani به حسین طالبی
خوشحال می شوم دیدگاهتان را در این باره بخوانم